درون من،درون تو ...

چطور سحرخیز بشم؟

واقعا الان حداقل نزدیک به ۵ روزه دارم تلاش میکنم سحر خیز باشم که بتونم به درسم برسم ولی نمیشه 😭😭😭 کسی راه حلی نداره؟ شب زود خوابیدن هم جواب نبوده برام 🥲 صبحا بیدار میشم ولی دوباره میخزم تو تخت ... نمی‌دونم چرا نمی‌فهمم چرا و نتونستم کاریش کنم حتی از آلارمای عجیب و غریبی که باید راه بری تا خاموش بشه و اول صبح ۴ تا مسئله ریاضی میده و یا ی عکس باید بگیری هم استفاده کردم ولی بازم بعد از ماموریت می‌خوابیدم :////// نظری پیشنهادی؟؟؟؟

ادامه مطلب

کلاهبرداری و خالی کردن حساب مردم! توجه کنید

لطفا این متن رو حتما بخونید تا شما مثل من در دام نیفتید!! امشب حقیقتا دیگه مردم و زنده شدم 😭😭😭 شب بعد از این که از سرکار اومدم بابا بهم رو گوشیش یه پیامک نشون داد و گفت چیه این و چی کارش کنم (پ.ن: بابام خیلی به همه چیز گوشی های هوشمند وارد نیست) و خب یه پیامک بود با این مضمون: با سلام. این ابلاغیه برای شماست: یک لینک متاسفانه یادم رفته بود که چند وقت پیش هشدار داده بودن این مدل پیام ها رو باز نکنید...

ادامه مطلب

بالاخره نتایجم اومد!

امشب نتایج آزمون دکترای پارسالم اومد، رتبم 69 شده بوده و میانگین درصدام 60 آخرین رتبه پذیرفته شده 40 بوده... احساسم؟ نمیدونم... حس خاصی نیست پارسال کل مرداد و شهریور و مهر و آبان و آذر، دقیقا تک تک روزاشون منتظر اومدن نتایج بودم ولی نیومد... اما الان کاملا خنثی هستم... چرا منتظر بودم؟ چون نمیدونستم من در مقایسه با بقیه چی کار کردم و دنبال یه انگیزه برای شروع مجدد بودم، با خودم گفته بودم اگه رتبم زیر 100 باشه دوباره میخونم...

ادامه مطلب

دکتر میم!

امروز با دکتر میم پیرو چاپ کتاب و هماهنگی هاش صحبت میکردم بعد از پایان گفتگو گفت درسا در چه حاله؟ سوالی که دقیقا چهارشنبه پیشی هم پرسید و چون با مامانم تو خیابون بودیم سعی کردم سریع جمعش کنم و گفت خوب نیست و فقط داستانش مفصله... (نمی‌خواستم جلو مامان بهش توضیح بدم)! امروز دوباره جویا شد ... در عجبم که هنوز تو یادش هست و هنوز نگرانه و هنوز پیگیر شرایط درسیم هست و اهمیت میده... گفتم خوب نیست ... درست درس نخوندم و نمی‌خونم ...

ادامه مطلب

ی آدم بی ارزش سر راهی

یکی از عادت های همیشگیم اینه که غالبا صبح ها با نون و پنیر و گردو صبحم یه لیوان چای شیرین هم بخورم :) چون ذاتا آدم چای خوری نیستم و فقط همین ی لیوان گهگاهی صبح هاست تا لقمه ها از گلوم بره پایین! صبح بیدار شدم، لیوان برداشتم یه قاشق شکر ریختم، رفتم قوری رو بردارم دیدم خالیه :) مثل این که مامان و بابا یک ساعت قبل هر کدوم ۳ تا لیوان چایی خورده بودن و خب تموم شده بود .‌.. هیچی نگفتم ... لقمه نون و پنیر و گردو رو گرفتم و رفتم تو اتاقم مامان اومده میگه تلگرام من

ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی